صد بار پیامک می دهم!هزار بار تک زنگ میزنم که پیامک ها را چک کند!وقتی جواب داد شروع میکنم از اینکه شدیدا دلتنگش هستم و اگر تا همین فردا نبینمش قطعا به یک نحوی یا می میرم و یا خود کشی میکنم، بگویم !وقتی پاسخ می دهد که خب کجا قرار بگذاریم می گویم که اصلا مهم نیست و هر جایی که او بگوید! خلاصه مکالمه تمام می شود و قرار می شود فردا شب در فلان جا او را ملاقات کنم! صبح که می شود پیام می دهم که اصلا حال آن فلان جا را ندارم و هماهنگ کرده ام که به یک جای دیگر برویم! او را هم آدم حساب نمی کنم که حتی نظرش را درباره آن مکان جایگزین بپرسم!اصلا غلط کرده است که مخالف باشد!اگر هم مخالفت کند به او حمله می کنم که آری تو کلا همیشه فاز مخالفت برمیداری و پشیزی احترام برای نظر اطرافیانت قائل نیستی! نزدیک ساعت قرار که می شود از دسترس خارج می شوم! نه جواب پیامک می دهم و نه جواب تماس! او نیز بعد از مدتی عصبانیت و خود خوری کردن بیخیال ماجرا می شود! چند روز بعدش که دوباره پیامک می دهم جوری حرف میزنم که انگار هیچ اتفاقی نیافتده است! نه خانی آمده و نه خانی رفته! عجیب این است که او هم چندان گلایه ای از این موضوع نمی کند! فکر کنم دیگر کم کم عادت کرده!خوب است که عادت کرده! هر موقع که بخواهم برای تفریح و لذت به همین روش مهیج سرکارش میگذارم! آخ که چه لذتی دارد!!!!!!»

این دقیقا رفتار هشتاد درصد رفیقام با منه!! و متن بالا هم احتملا چیزایی هست که تو ذهنشون با خودشون میگن!
همین قدر بیشعور و همین قدر بی تفاوت و همین قدر مریض!!!!!!

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها